ساعت احساس، سر وقت زنگ می خورد
امراله حاجب ـ هفته نامه دریای جنوب
«نوشتن در مورد شعرهای محمد حسین انصاری نژاد آنقدر برایم سخت است که اگر بخواهم آسمانی را به تماشا بنشینم باید ننوشتن را بر نوشتن ترجیح داده و مثل وصف یک روز بارانی با آن خیابان های مه آلود سکوت کنم». از مقدمه کتاب
« پرندگان پراکنده اند انسان ها» پیشانی نوشت تازه ترین مجموعه غزل های غزل سرای توانمند هم استانی محمد حسین انصاری نژاد است که به عنوان چهل دومین مجموعه شعر انتشارات فصل پنجم با قیمت 2000 تومان و درصد صفحه در قامتی شکیل به زیور طبع و انتشار آراسته گردیده است.
از انصاری نژاد پیش از این مجموعه شعرهای« یک باغ زخم تر، روی شانه اروند، و زلیخاست که بر پیرهنم می خندد و قدری آسمانی تر» منتشر شده بود.
«پرندگان پراکنده...» پیش از همه از آن نگاه مورد توجه است که چکیده ای است از بهترین غزل های گذشته و حال و شاعر و به خواننده مشتاق این امکان را می دهد تا طعم سیب غزل های او را در مجموعه ای در خور بچشد.
« با نور سفید ماه» نام مقدمه شیوا و گیرای غزل سرای هم استانی «حمزه زارعی» بر مجموعه« پرندگان پراکنده» است که هر چند به جای توصیف شعر بیشتر به وصف شاعر پرداخته اما برای آشنایی بیشتر با حال و هوای این مجموعه معبری قابل توجه است.
نوشته پیش رو در چهار پرده ، تلاشی است در واکاوی ذهن و زبان انصاری نژاد در مجموعه« پرندگان پراکنده ...» که پیش و بیش از هر چیز گویای ناتوانی نگارنده این سطور درنگاه دقیق به شعر، بویژه این مجموعه غزل است.
پرده نخست ـ یکی
از بارزترین جنبه های شعر انصاری نژاد در این مجموعه غزل، عاری و گاه
عریان بودن شعر از پیچیدگی های لفظی و معنوی است؛ از این رو خواننده با
شعری روبروست که در نهایت صمیمت و با زبانی پیرایه به بیان دردها و عواطف
می پردازد. این ویژگی اگر چه در پاره ای جهات قابل تقدیر است اما گاهی به
دلیل بیان صریح، مستقیم و بی واسطه از عنصر اقناعی شعر می کاهد و شاعر را
از ایجاد تاثیر و تحول در خواننده ناتوان می سازد چرا که ایجاد تاثیر در
مخاطب به پرداخت هایی با زبانی گیرا همراه با امتناع از بیان صریح سخن
نیازمند است تا خواننده را به خوانش دوباره اثر وادار کند.
«لونگینوس»
از ادبای معروف روم می گوید: ارزش یک اثر ادبی در تاثیر آن بر حالات
خواننده یا شنونده است. به نظر او « اثر ادبی بزرگ آن است که نه یک بار
بلکه به تکرار خواننده را به هیجان آورد و بر انگیزد». ایجاد این هیجان در
شعر بیش از هر چیز نیازمند وجود گِرِه در شعر و بیان کنایی و غیر مستقیم
است تا خواننده را با اثر درگیر کند اما در شعر انصاری نژاد ـ بویژه آن
گاه که سخن از دردی می رود ـ عواطف شعله ور با تیغی آخته علیه ناملایمتی
ها شورش می کند که هر چند برای تاثیرگذاری در لحظه مثمر ثمر است اما برای
درازمدت ماندگار نیست و این همان تفاوتی است که در منطق و خطابه مورد توجه
است.
پرداخت هایی از این دست را در شعرهایی که در تمجید از
جایگاه بزرگان و پیشوایان دینی سروده شده است آشکارتر می بینم، آنجا که
پرداخت های ذهنی منسوخ و فراواقعی که برای مخاطب امروز اقناع کننده نیست
به جای زبانی عینی، رئال و قابل لمس و پذیرش بر فضای شعر چیره می شود.
به دیگر سخن هر چند کشف درد و خیزش لطیف کلمات در این دست آثار ستایش برانگیز است اما تاثیر ماندگاری ندارد.
اینجا گلاب و پنجره از یاد می روند
شب های اشک و خاطره از یاد می روند
شوقی برای پر زدن ای آسمان نماند
زخم و صدا و حنجره از یاد می روند
*
گفتید عاشقیم و جراحت نداشتید
ایمان به ابرهای اجابت نداشتید
بر شانه هایتان گل زخمی نمی شکفت
با نخل های سوخته نسبت نداشتید
*
پرده دوم ـ
از دیگر ویژگی های بارز انصاری نژاد «شاعر» بودن اوست. این صفت که نگارنده
در به کارگیری آن سخت گیرم را به صراحت می توان درباره او به کار برد. هر
احساس و اتفاقی می تواند برای او شعری باشد و شعری می شود. روح انصاری
نژاد به راحتی از پدیده ها و حوادث متاثر می شود و چشمه شعرش را جوشان می
کند.
ساعت
احساس انصاری نژاد، درست سر ساعت زنگ می خورد و «انتظار، عاشورا، بم، دفاع
مقدس، نخل، دریا، غدیر، فقر، و یک بعد از ظهر غمگین» همه و همه می توانند
بهانه ای برای یک غزل تازه باشند.
این
احساس که به قول اخوان ثالث با « رسالت نبوت » شاعر پیوند خورده است او را
نسبت به عواطف و آلام بشری حساس کرده است و شاید از همین روست که ترکیبات
و ردیف های آمیخته با یاس و اندوه در مجموعه«پرندگان پراکنده...» بسامد
بالایی دارند.
حتی غزل هم ندارد با این جنون سازگاری
می گویم و باز ای دل، تاب شنیدن نداری
هر روز در قابی از اشک با شروه های غریبی
چشمان دریایی ات را بر ابرها می سپاری
*
بی پاسخند و سر به گریبان سلام ها
غرق کدورتند طنین پیام ها
درها به روی خانه خورشید بسته ماند.
یک یا کریم پر نزد از پشت بام ها
*
پرده سوم ـ در
بسیاری از غزل های سعدی( علیه الرحمه) با همه شیوایی و استواریشان به بیت
هایی با پرداخت ضعیف و نامانوس بر می خوریم که گاهی به حیثیت شعر لطمه می
زنند. بر بسیاری از غزل های مرحوم شهریار نیز این ایراد وارد است. وجود
این ابیات در میان یک شعر گاهی ضربه ای مهلک به کلیت یک اثر وارد می کند و
خواننده مشتاق را به ناگهان از فضای تاثیر پذیری خارج می کند. متاسفانه
این ابیات ناهمجنس که عمدتا برای رسیدن به قافیه ای از پیش تعیین شده دست
و پا می زنند در برخی از غزل های مجموعه «پرندگان پراکنده...» نیز مشهود
است. در این مجموعه گاهی خواننده با شعری خوش نقش روبه روست که ناگهان بیت
یا ترکیبی پیش پا افتاده از لذت کار می کاهد. این ایراد در برخی از آثار
متاخر انصاری نژاد با اصرار بر طولانی بودن غزل نیز همراه است که یقینا
مطبوع طبع و ذائقه مخاطب امروز نیست.
پرده آخر ـ
یکی از ارزشمندترین ویژگی های همیشگی آثار محمد حسین انصاری نژاد که در
مجموعه « پرندگان پراکنده ...» نیز قابل مشاهده است عصمت واژگان، پاکی
کلام و صداقت سخنی ست که حقیقت شعرهایش را شکل می دهند. در زمانه امروز که
قلم های حقیر، حرمت حیا را می شکنند و حتی برخی شاعران معتقد به ارزش های
مقدس نیز اسیر منجلاب کلمات و تعابیر ناپسند می شوند شعرهای انصاری نژاد
حتی آن گاه که عاشقانه ترین لحظات زندگی و شخصی ترین آنات عشق را به تصویر
می کشند از عصمت و حیایی تحسین برانگیز سرشارند و به مخاطبان خود فرصت گل
چیدن از فراوان های احساس و عاطفه اش را هدیه می کنند.
مجموعه«پرندگان
پراکنده اند انسان ها» سرشار از ویژگی های شایسته در ذهن و زبان کلمات است
که توفیق پرداختن به آن ها در این مجال به دست نیامد. بی شک گل گشت در این
مجموعه ارزشمند شعر فرصت مغتنمی برای همه شاعران و شعر دوستان خواهد بود.
در پایان غزلی موفق از این مجموعه را با هم زمزمه می کنیم:
شبیه کودکی اش
شبیه کودکی اش گاه گاه می گرید
چقدر زل زده در چشم ماه می گرید
ببخش دست خودش نیست بچه است پدر!
شکسته شیشه همسایه، آه! می گرید
زنی گذشت از این کوچه، مادرش؟ افسوس
به خود می آید از این اشتباه می گرید!
زنی که روسری اش را فرشته می بویید
به روی صندلی ایستگاه می گرید
غروب، مدرسه تعطیل شد کجاست گلم؟
دو چشم مضطربش بین راه می گرید
عروسکی که ندارد کجای خاطره هاست؟
به یاد حسرت کفش و کلاه می گرید
...
کلاغ پیر هراسان سه بار شیون کرد
سه شنبه حادثه را قاه قاه می گرید
به رسم عاطفه در امتداد قبرستان
به مستطیلی سنگی سیاه می گرید
تمام کودکی اش را سه تکه ابر گریست
سه شنبه خم شده بر شانه های قبر گریست